تسار

لغت نامه دهخدا

تسار. [ ت َ رر ] ( ع مص ) با کسی راز گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با هم راز گفتن. ( آنندراج ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). با هم راز گفتن و آگهی یافتن بعض قوم از سرّ بعضی دیگر. ( از المنجد ). || لذت بردن از آنچه که تو ناخوش داری آنرا مانند خاراندن و قلقلک دادن قسمتی از بدن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): تَسارَّ زید الی ما تکره ُ، استلذه ُ و اذا حک بعض جسده او غمز فاستلذه ُ قیل هو یَتَساَرﱡ الی ذلک. ( اقرب الموارد ). و رجوع به تسارر شود.

تسار. [ ت ِ] ( اِخ ) تزار. رجوع به تزار در همین لغت نامه شود.

تسار. [ ] ( اِخ ) گای لیتسرانج مصحح فارسنامه ابن البلخی این اسم را که در متن فارسنامه مصحح وی آمده تحریفی از سام می داند و در نسخه چاپ سیدجلال الدین تهرانی ص 48 تیسار آمده است. او وزیر اردشیربن بابک است :... وزیری داشت نام او تسار و پیش از آن از جلمه حکیمان بوده و این وزیر با رای صایب و مکر و حیله بسیار بود... ( فارسنامه ابن البلخی چاپ گای لیسترانج ص 60 )

فرهنگ فارسی

تزار .

دانشنامه عمومی

تسار ( به ارمنی: Ծար ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آرتساخ است که در استان شاهومیان واقع شده است. [ ۱] تسار ۵۲ نفر جمعیت دارد.
عکس تسارعکس تسارعکس تسارعکس تسارعکس تسارعکس تسار
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس