تزکی

لغت نامه دهخدا

تزکی. [ ت َ زَک ْ کی ] ( ع مص ) گوالیدن و افزون گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). گوالیدن. ( آنندراج ). || پاکی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پاک شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زکی شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || زکوة بدادن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). || صدقه دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). صدقه کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

گوالیدن و افزودن گردیدن یا پاکی کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس