ترا حرفی به صد تزویر در مشت
منه بر حرف کس بیهوده انگشت.
نظامی.
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگارپرده از سر برگرفتم اینهمه تزویر را.
سعدی.
گره بر سر بند احسان مزن که این زرق و شید است و تزویر و فن.
( بوستان ).
از آن تصویر و تزویر استکشاف فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 431 ). || اصلاح و نیکو کردن هر چیزی از خیر و شر. ( از متن اللغة ). || مایل گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). || گرامی داشتن زائر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ): استضات بهم فنورونی و زرتهم فزورونی. ( اقرب الموارد ). || احسان کردن قوم بصاحب و بزرگ خود. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || باطل گردانیدن شهادت را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). || نشان و علامت کردن به زور و بهتان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): زور نفسه اذا رشحها بالزور. ( منتهی الارب ). || دروغ بستن به کسی. || تهمت زدن بر کسی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دروغ ظاهر کردن. ( آنندراج از منتخب ). || آماده کردن کلام را در نفس خود. || چیزی را بخاطر نیکویی آن خاص خویش کردن. ( از اقرب الموارد ). || خوردن مرغ تا آنجا که چینه دانش برآید. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || تزویر خط، ساختن آن. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). مانند کسی خط نوشتن. خط کسی را تقلیدکردن : مزور بحسن خطه علی ابی عبداﷲبن مقلةتزویراً لایکاد یفطن له. ( معجم یاقوت چ مارگلیوث ج 1ص 411 ).