تزهد. [ ت َ زَهَْ هَُ ] ( ع مص ) عبادت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).زهد نمودن. ( زوزنی ). پارسایی کردن. ( دهار ). زهد نمودن و عبادت کردن. ( آنندراج ). تعبد. ( اقرب الموارد ). برای عبادت ترک دنیا کردن. ( از المنجد ) : بده جام فرعونیم کز تزهدچوفرعونیان ز اژدها میگریزم.خاقانی.