تزنید

لغت نامه دهخدا

تزنید. [ ت َ ] ( ع مص ) دروغ گفتن. || عذاب کردن زاید از جرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || تنگ نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بخل ورزیدن. ( از متن اللغة ). || پر کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پر کردن مشک را. ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آتش برآوردن از آتش زنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || افزودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قالوا: مایزندک و مایُزندک و مایزَندک احد علی فضل زید ای مایزیدک. ( متن اللغة ) ( از المنجد ). || با هم دوختن کناره های فرج ناقه را به میل های خرد وقتی که زهدان آن بعد ولادت بیرون افتاده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || تنگ گرفتن بر خانواده خود. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || تنگ شدن سینه در کاری. ( از اقرب الموارد ) ( ازالمنجد ). به تنگ آمدن از آن. و رجوع به تزند شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس