تزند
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال
پیشنهاد کاربران
تزند، تجدید حیات
تزندیدن تجدیدحیات کردن
تزندیدن تجدیدحیات کردن
تزند، تا زگی
تزیدن، جوانه زدن
تزندیدن، تجدیدحیات کردن
تزند، تجدیدحیات.
تزین، نا زه ترین
تزیدن، جوانه زدن
تزندیدن، تجدیدحیات کردن
تزند، تجدیدحیات.
تزین، نا زه ترین