تزند

لغت نامه دهخدا

تزند. [ ت َ زَن ْ ن ُ ] ( ع مص ) تنگ آمدن به جواب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). عاجز شدن از جواب. ( از المنجد ): سألته مسئلة فتزند؛ ای فتعسرالجواب علیه. ( المنجد ). || تنگ شدن سینه. ( ازمتن اللغة ). گرفتار شدن در امری و ( به تنگ آمدن ) و تنگ سینه شدن. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تغضب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). خشم گرفتن و بهم سائیدن دندانها چنانکه آواز برآید. ( از متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

تنگ آمدن به جواب عاجز شدن از جواب .

مترادف ها

current (صفت)
رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال

پیشنهاد کاربران

تزند، تجدید حیات
تزندیدن تجدیدحیات کردن
تزند، تا زگی
تزیدن، جوانه زدن
تزندیدن، تجدیدحیات کردن
تزند، تجدیدحیات.
تزین، نا زه ترین

بپرس