تزقف

لغت نامه دهخدا

تزقف. [ ت َ زَق ْ ق ُ ] ( ع مص ) به شتاب ربودن چیزی را و فروخوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فروخوردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). بلعیدن لقمه را. ( از المنجد ). || ربودن گوی بدست از هوا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به شتاب ربودن چیزی را. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). ربودن گوی را به چوگان. ( از اقرب الموارد ). قال ابوسفیان لبنی امیة:تزقفوها تزقف الکرة؛ یعنی الخلافة. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس