تزبب

لغت نامه دهخدا

تزبب. [ ت َ زَب ْ ب ُ] ( ع مص ) با کف شدن دهن وقت سخن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تزبد در کلام. ( از اقرب الموارد ). خارج شدن کف از گوشه دهان در کثرت سخن. ( از المنجد ). || مویز شدن انگور. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : لقد تزببت لکن فاتک العنب. ( اقرب الموارد ). || پر خشم شدن مرد. ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس