تزاویق. [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تزویق. ( ناظم الاطباء ): ورنگهای گوناگون آمیخت از بهر تزاویق دیوارهای سارها. ( فارسنامه ابن البلخی ص 32 ). رجوع به تزویق شود.