تریج

/tirij/

لغت نامه دهخدا

تریج. [ ت َ ] ( ع ص ) ریح تریج ؛ باد تند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باد شدید. ( از المنجد ). || رجل تریج ؛ مرد سخت اعصاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شدیدالاعصاب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

تریج. [ ت ِ ] ( اِ ) تریز. تیریز: به تریج قبای کسی بر خوردن ، بصورت استهزاء؛کمترین بی حرمتی شدن به کسی که حرمتی ندارد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تریز و تیریز شود.

فرهنگ فارسی

( اسم )۱- دو مثلث که از دو طرف دامن جامه بر آورند شاخ جامه و قبا. ۲- بال و پر مرغان .
ریح تریج باد تند باد شدید یا رجل تریح .

فرهنگ معین

(تِ ) (اِ. ) لبة پایین جامه و قبا، تریز، تیریز.

فرهنگ عمید

= تریز

پیشنهاد کاربران

مر تبه، قدر ، قیمت
تریج در حقیقت بایستی با ط نوشته شود. این کلمه از کلمه طراز به این شکل تبدیل شده.
طراز � طریز � تریز � تریج
طراز جامعه حاشیه ی جامعه است که در زمان های قدیم در لباس دولتیان نام خلیفه و ولیعهد او نوشته میشد و هنگامی که به شخصی که مقام بالایی داشته توهین می شده و اسباب ناراحتی او می شده. دیگران می گفتند به طراز جامعه او بر خورده ، یعنی به مقام و رتبه او توهین شده.
...
[مشاهده متن کامل]

به طور مثال در تاریخ بیهقی در خصوص ولایت عهدی امام رضا چنین آمده که : علم های سیاه برانداخت و سبز کرد و نام رضا بر درم و دینار و طراز جامه ها نبشتند و کار آشکار شد.

درتداول عامه
معمولا میگند به تریب قبابرنخوره
به تریج قبا
به تریزقبا

بپرس