تریب
لغت نامه دهخدا
تریب. [ ت َ ] ( ع ص ) درویش ، چنانکه به خاک زمین چسبیده است. ( از المنجد ). در اصطلاح فارسی خاک نشین. محتاج.
تریب. [ ت َ / ت ِ ی َ ] ( ع اِ ) لغتی در تراب. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). تراب و خاک. ( ناظم الاطباء ). خاک و زمین. ( از اقرب الموارد ).
تریب. [ ت َ ] ( ع اِ ) سینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تریب. [ ت َ رَی ْ ی ُ ] ( ع مص ) تریب بکسی ، دیدن از وی چیزی که به شک اندازد وی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . || تریب از کسی یا چیزی ، ترسیدن از آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) .
تریب. [ ت َ ] ( ع ص ) درویش ، چنانکه به خاک زمین چسبیده است. ( از المنجد ) . در اصطلاح فارسی خاک نشین. محتاج.
... [مشاهده متن کامل]
تریب. [ ت َ / ت ِ ی َ ] ( ع اِ ) لغتی در تراب. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) . تراب و خاک. ( ناظم الاطباء ) . خاک و زمین. ( از اقرب الموارد ) .
تریب. [ ت َ ] ( ع اِ ) سینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
تریب. [ ت َ ] ( ع ص ) درویش ، چنانکه به خاک زمین چسبیده است. ( از المنجد ) . در اصطلاح فارسی خاک نشین. محتاج.
... [مشاهده متن کامل]
تریب. [ ت َ / ت ِ ی َ ] ( ع اِ ) لغتی در تراب. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) . تراب و خاک. ( ناظم الاطباء ) . خاک و زمین. ( از اقرب الموارد ) .
تریب. [ ت َ ] ( ع اِ ) سینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
خوراندن غذایی به بچه با حوصله. شیردادن از سینه توسط مادر به فرزند