تریب
لغت نامه دهخدا
تریب. [ ت َ ] ( ع ص ) درویش ، چنانکه به خاک زمین چسبیده است. ( از المنجد ). در اصطلاح فارسی خاک نشین. محتاج.
تریب. [ ت َ / ت ِ ی َ ] ( ع اِ ) لغتی در تراب. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). تراب و خاک. ( ناظم الاطباء ). خاک و زمین. ( از اقرب الموارد ).
تریب. [ ت َ ] ( ع اِ ) سینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید