بیرون شد پیرزن سوی سبزه
و آورد پژند چیده بر تریان.
اسماعیل رشیدی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 327 ).
برای مطبخت از کشتزار چرخ آرند
بقول بر طبق مه بصورت تریان.
فخری ( از انجمن آرا ).
|| طبق چوبین. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترنیان و ترینان شود.تریان. [ ت ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج و شهرستان مراغه و 38 هزارگزی قره آغاج و 27 هزارگزی جنوب شوسه مراغه به میانه قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 113 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غله است.شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).