ترکیبها
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
تجدید بنا دوباره ساختن آن . بنای کهنی را با تغییراتی تازه کردن و یا بر جای آن ساختمان جدیدی بنا کردن . یا تجدید بشره پوست دادن بشره . بر جای پوست فرسود. بدن پوست تازه ای بوجود آمدن . یا تجدید شباب باز یافتن جوانی جوانی را از سر گرفتن خود را جوان نشاندادن بار دیگر به نیروی جوانی رسیدن . یا تجدید عهد تازه کردن پیمان عهد گذشته را مستحکم ساختن و آنرا نافذ کردن .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید