عقل در ترکیب مردم بافرینش حاکم است
گرنه عقلستی ترا نه چون و نه ایراستی.
ناصرخسرو.
از آغاز چون بود ترکیب عالم چه چیز است بیرون از این چرخ گردان.
ناصرخسرو.
اگر سازنده ایشانند مرترکیب انسان راچرا هر چاررا با هم عدوی کینه ور دارد.
ناصرخسرو.
همه ترکیب عمرش در فنا یافت همه بنیاد سودش بر زیان دید.
مسعودسعد.
نه روح را پس ترکیب صورت است نزول نه شمس را ز پس صبح صادق است ضیاء.
خاقانی.
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه.
خاقانی.
گر نبات از دست راد او نما یابد همی زآب حیوان مایه در ترکیب حیوان آورد.
خاقانی.
همانا که بر جای ترکیب خاک ز ترکیب گوگرد بود آن مغاک.
نظامی
پیشروان پرده برانداختندپرده ترکیب درانداختند.
نظامی.
- ترکیب پذیر ؛ که قابلیت آمیختن با دیگری را داشته باشد. اختلاط یافتنی. ممزوج شدنی : یک جوهر ترکیب دهنده ست و مصور
یک جوهر ترکیب پذیر است و مصور.
ناصرخسرو.
- ترکیب پذیرفتن ؛ مرکب شدن. اختلاط یافتن. ممزوج شدن. بهم آمیختن دو یا چند چیز.بیشتر بخوانید ...