ترکیب

/tarkib/

مترادف ترکیب: اختلاط، امتزاج ، تالیف، تعبیر، تلفیق، آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط کردن ، اندام ریخت، شکل، ساختار

متضاد ترکیب: تجزیه، تجزیه کردن

برابر پارسی: ریخت، پیکر، آمیختن، بهم پیوستن، آمیختار، آمیزش، آمیزه، آمیغ، هم آمیزی

معنی انگلیسی:
composition, combination, mixture, compound, syntax, manner, form, admixture, composite, compost, concoction, figure, conformation, constitution, integration, makeup or make-up, preparation, structure, synthesis, texture, [infml.] form, construction

لغت نامه دهخدا

ترکیب. [ ت َ ] ( ع مص ) چیزی اندر چیزی اندر جای نشاندن. ( تاج المصادر بیهقی ). چیزی در جایی نشاندن. ( زوزنی ). چیزی اندر چیزی نشاندن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر هم نشاندن. ( منتهی الارب ). قرار دادن بعض چیز را بر بعضی دیگر. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). برهم نشاندن چیزی را بر بعضی و منضم کردن آن چیز را بسوی غیر آن. ( ناظم الاطباء ). پیوستگی و برنشاندن چیزی در چیزی و با لفظ گرفتن و دادن و کردن و مستعمل. ( آنندراج ): رکبه ترکیباً؛ یقام رکب الفص فی الخاتم و النصل فی السهم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، ترکیبات. || ترکیب در لغت بمعنی جمع است و در عرف تألیف بود، و آن قرار دادن اشیاء متعدد است ،بدانسان که بتوان نام واحدی را بر آن اطلاق کرد و درمفهوم ترکیب نسبت بخاطر تقدیم و تأخیر و مناسبت اجزا معتبر نیست و چنانکه در مفهوم ترتیب حفظ مرتبه ازلحاظ تقدیم و تأخیر لازم است و نیز در تألیف باید که بین اجزاء مناسبت بود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).رجوع به مرکب شود. || ( اِ مص ) آمیزش و آمیختگی و اختلاط و امتزاج. ( ناظم الاطباء ) :
عقل در ترکیب مردم بافرینش حاکم است
گرنه عقلستی ترا نه چون و نه ایراستی.
ناصرخسرو.
از آغاز چون بود ترکیب عالم
چه چیز است بیرون از این چرخ گردان.
ناصرخسرو.
اگر سازنده ایشانند مرترکیب انسان را
چرا هر چاررا با هم عدوی کینه ور دارد.
ناصرخسرو.
همه ترکیب عمرش در فنا یافت
همه بنیاد سودش بر زیان دید.
مسعودسعد.
نه روح را پس ترکیب صورت است نزول
نه شمس را ز پس صبح صادق است ضیاء.
خاقانی.
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه
ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه.
خاقانی.
گر نبات از دست راد او نما یابد همی
زآب حیوان مایه در ترکیب حیوان آورد.
خاقانی.
همانا که بر جای ترکیب خاک
ز ترکیب گوگرد بود آن مغاک.
نظامی
پیشروان پرده برانداختند
پرده ترکیب درانداختند.
نظامی.
- ترکیب پذیر ؛ که قابلیت آمیختن با دیگری را داشته باشد. اختلاط یافتنی. ممزوج شدنی :
یک جوهر ترکیب دهنده ست و مصور
یک جوهر ترکیب پذیر است و مصور.
ناصرخسرو.
- ترکیب پذیرفتن ؛ مرکب شدن. اختلاط یافتن. ممزوج شدن. بهم آمیختن دو یا چند چیز.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

برنشاندن چیزی برچیزی، سوارکردن، بهم پیوسته، کردن، آمیخته کردن، مخلوطساختن، آمیختن به چیزی
۱-( مصدر ) بر هم نشانیدن بر نشانیدن سوار کردن. ۲- بهم پیوستن . ۳- آمیخته کردن مخلوط ساختن . ۴- ( اسم ) آمیزش اختلاط . ۵- تبدیل چند جسم بجسمی سنگین تر.۶- تحلیل عبارتها و جمله هاست از لحاظ روابط کلمات طبق قواعد نحو مقابل تجزیه. ۷- ( اسم ) نهاد اندام : (( ترکیب او زیباست ) ) . ۸- ترکیب بند. جمع : ترکیبات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بر هم نشاندن چیزی بر چیزی . ۲ - آمیخته کردن . ۳ - (اِمص . ) آمیزش ، اختلاط . ۴ - در شیمی تبدیل چند جسم به جسم سنگین تر. ۵ - در علم دستور تحلیل عبارت ها و جمله ها از لحاظ روابط کلمات طبق قواعد نحو. مق . تجزیه .

فرهنگ عمید

۱. برنشاندن چیزی بر چیزی، سوار کردن.
۲. به هم پیوستن.
۳. آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختن چیزی با چیز دیگر، مرکب کردن.

فرهنگستان زبان و ادب

{compound , chemical compound} [شیمی، مهندسی بسپار] جسمی متشکل از دو یا چند عنصر در نسبت های معین که با هم پیوند شیمیایی داشته باشند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ترکیب، از اصطلاحات علم منطق بوده و به کنار هم قرار گرفتن چند لفظ به صورت مجموعه واحد با افاده معنایی غیر از معنای مفردات، اطلاق می گردد.
ترکیب عبارت است از: فراهم ساختن و ترتیب دادن چند لفظ به صورت مجموعه واحدی که افاده معنای خاصی غیر از معنای مفردات آن کند؛ مانند ترکیب رسول و الله در رسول الله یا ترکیب خانه و خدا در خانه خدا و یا ترکیب زید و قائم در زید قائم؛بدین سان ترکیب از کنار هم قرار گرفتن اجزای لفظ مرکب به وجود می آید و لفظ مرکب که از اقسام لفظ موضوع است، لفظی است که دارای جزء باشد و جزء لفظ بر جزء معنایش دلالت کند و این دلالت نیز اراده شده و مقصود باشد. ترکیب به جهتی اولی یا ثانوی است و به اعتبار دیگر خبری یا تقییدی است.

[ویکی فقه] ترکیب (منطق). ترکیب، از اصطلاحات علم منطق بوده و به کنار هم قرار گرفتن چند لفظ به صورت مجموعه واحد با افاده معنایی غیر از معنای مفردات، اطلاق می گردد.
ترکیب عبارت است از: فراهم ساختن و ترتیب دادن چند لفظ به صورت مجموعه واحدی که افاده معنای خاصی غیر از معنای مفردات آن کند؛ مانند ترکیب رسول و الله در رسول الله یا ترکیب خانه و خدا در خانه خدا و یا ترکیب زید و قائم در زید قائم؛بدین سان ترکیب از کنار هم قرار گرفتن اجزای لفظ مرکب به وجود می آید و لفظ مرکب که از اقسام لفظ موضوع است، لفظی است که دارای جزء باشد و جزء لفظ بر جزء معنایش دلالت کند و این دلالت نیز اراده شده و مقصود باشد. ترکیب به جهتی اولی یا ثانوی است و به اعتبار دیگر خبری یا تقییدی است.
ابن سینا، حسین بن عبدالله، النجات، ص۱۰.
۱. ↑ ابن سینا، حسین بن عبدالله، النجات، ص۱۰.
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «ترکیب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۲۶.
...

دانشنامه عمومی

ترکیب (ریاضی). ترکیب ( به انگلیسی: Combination ) در حوزه ریاضیات مفهوم نزدیکی به جایگشت دارد. جایگشت ( تبدیل ) تعداد حالات چیده شدن تعدادی معین از اعضای یک مجموعه در مکان هایی معین است، در حالی که ترکیب تعداد حالات انتخاب تعدادی معین از اعضای یک مجموعه است.
به هر انتخاب غیر مرتب r شیء از n شیء داده شده یک ترکیب r شیء از این n شیء گفته می شود
ترکیب را با نمادهای C ( n , r ) = C r n = n C r = ( n r ) نمایش می دهند و آن را انتخاب r از n می خوانند.
می خواهیم از مجموعه ی { a 1 , a 2 , . . . , a n } که تمامی اعضایش متمایزند، یک زیرمجموعه ی r عضوی انتخاب کنیم. برای این کار ابتدا سعی می کنیم تا r عضو از این مجموعه را در یک ردیف به دنبال هم قرار دهیم که این همان جایگشت r تایی از بین n عضو است که بنابر محاسبه جایگشت ها، تعداد حالات انجام این کار برابر با P r n است. با کمی دقت می توان دریافت که در حین این عملیات، ما هم r عضو از بین n عضو مجموعه اصلی انتخاب کردیم و هم آن ها را در یک ردیف چیدیم، در حالی که برای به دست آوردن تعداد ترکیب r تایی از بین n عضو تنها باید r عضو انتخاب کرده و بخش دوم یعنی چیدن آن ها در یک ردیف را انجام ندهیم. برای رسیدن به این مطلوب، باید در نظر داشت که هر r عضو { a x 1 , a x 2 , . . . , a x r } به تعداد r ! جایگشت ایجاد می کنند که در ترکیب این جایگشت ها حالات تکراری محسوب می شوند در نتیجه باید پاسخ بر r ! تقسیم شود:
( n r ) = P r n r ! = n ! ( n − r ) ! r !
( n r ) = n ! r ! × ( n − r ) !
( n r ) = ( n n − r )
( n r ) = ( n − 1 r ) + ( n − 1 r − 1 )
( فرمول پاسکال )
( n 0 ) + ( n 1 ) + ( n 2 ) + ⋯ + ( n n ) = 2 n
( مجموع ضرایب بسط دو جمله ای )
فرض کنید ۱۰ نوع کارت مختلف داریم ( روی هر کارت شکل متفاوتی وجود دارد ) و از هر نوع کارت به تعداد بی نهایت ( البته به دلایلی که در ادامه آمده به جای واژهٔ بی نهایت می توان از ۵ استفاده کرد ) در دسترس داریم. حال تعداد راه هایی که می توان ۵ کارت از بین کل کارت ها انتخاب کرد برابر است با تعداد جواب های معادله زیر:
X 1 + X 2 + ⋯ + X 10 = 5
در معادلهٔ بالا X i ها نمایندهٔ ۱۰ نوع کارت هستند و از آنجا که باید مجموع کارت ها ۵ شود، در سمت راست معادله عدد ۵ آمده است. حال هر جواب این معادله با یک جواب از مسئلهٔ اصلی ( مسئلهٔ کارتها ) متناظر است مثلاً جواب X 10 = 2 ، X 2 = 1 ، X 1 = 2 در مسئلهٔ کارت ها به این معنا است که از کارت نوع ۱ به تعداد ۲ عدد، از کارت نوع ۲ به تعداد ۱ عدد و از کارت نوع ۱۰ تعداد ۲ عدد و از سایر کارت ها هیچی انتخاب نکرده ایم و به طور بلعکس جوابی که در مورد کارت ها در خط بالا مطرح شد خود یک جواب برای معادله به شمار می آید.
عکس ترکیب (ریاضی)

ترکیب (فیلم). «ترکیب» ( انگلیسی: The Combination ) یک فیلم سینمایی درام استرالیایی که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد.
بخش هایی از این فیلم به شورش های کرونولای سال ۲۰۰۵ در استرالیا بین استرالیایی های لبنانی و آنگولا استرالیا می پردازد.
عکس ترکیب (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
آزاد فارسی'>

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تجزیه

ترکیب (ریاضیات). ترکیب (ریاضیات)(combination)
ترکیب
در ریاضیات، گزینش چند شیء از میدان تعداد بیشتری از اشیا، بدون رعایت ترتیب. مثلاً ۱۲۳، ۲۱۳، ۳۱۲ هرسه ترکیب یکسانی از سه رقم از رقم های ۱۲۳ اند. ترکیب از مفاهیم اولیۀ تحلیل ترکیبیاتی (ترکیبیات) است که در مطالعۀ احتمال به کار می رود. تعداد راه های گزینشr شیء از میانn شیء از فرمول(فرمول ۱)به دست می آید (← فاکتوریل).فرمول ۱:
این اعداد را به طور معمول باnCr نشان می دهند.

ترکیب (منطق). (در لغت به معنی به هم پیوستن و آمیختن) در منطق، بیانگر دو معناست: ۱. تألیف: یعنی به هم پیوستن واژه ها یا ترکیب الفاظ به گونه ای که مجموعه ای یگانه پدید آید و معنایی تازه به دست دهد ؛ ۲. عامل مغالطه: بدین معنی که ترکیب، یا نفس ترکیب سبب مغالطه می شود و آن چنان است که پیوند واژه ها در یک جمله به گونه ای است که جمله، مبهم و مغالطه آفرین می شود. از این معنی، اصطلاحاً به ممارات تعبیر می شود. ترکیب سه قسم است: ۱. خبری؛ ترکیبی است محتمل صدق و کذب، حاکی از امر و نهی و تحسین و تعجب مثل «جهان حادث است»؛ ۲. انشایی؛ ترکیبی است که متحمل صدق و کذب نیست، مثل تمام جمله های انشایی: بیا، مرو، «این گل چه زیباست»؛ ۳. تقییدی؛ شامل ترکیب های اضافی (مضاف ومضافٌ الیه) است، مثل «کتاب احمد» و ترکیب های وصفی (صفت و موصوف) مثل «کتاب سودمند».

مترادف ها

consolidation (اسم)
تقویت، اتحاد، ترکیب، تثبیت، تحکیم، قوام

conjugation (اسم)
صرف، پیوستگی، ترکیب، گشن گیری

conformation (اسم)
تطبیق، توافق، ترکیب، برابری، سازمان

synthesis (اسم)
بهم پیوستگی، ترکیب، امتزاج، هم گذاری، اختلاط، تلفیق، پیوند، صنع

blend (اسم)
ترکیب، مخلوط، امیختگی، مخلوطی، امیزه

admixture (اسم)
ترکیب، مخلوط، هم امیزه

combination (اسم)
ترکیب، امیزش

composition (اسم)
ترکیب، انشاء، فرمول، قطعه هنری

syntax (اسم)
ترکیب، نحو، علم نحو، هم اهنگی قسمت های مختلف

mixture (اسم)
ترکیب، مخلوط، امیزش، مخلوطی، امیزه، اختلاط، معجون، اشوره

compound (اسم)
ترکیب، محوطه، جسم مرکب، بلور دوتایی

melange (اسم)
ترکیب، مخلوط، امیختگی، امیزه، اختلاط

confection (اسم)
ترکیب، شیرینی، معجون، مربا

structure (اسم)
ترکیب، ساختمان، بناء، سازمان، ساخت، ساختار

physique (اسم)
ترکیب، ساختمان بدن، هیئت، هیکل، سازمان بدن

form (اسم)
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس

feature (اسم)
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت

commixture (اسم)
ترکیب، اختلاط

concoction (اسم)
ترکیب

making (اسم)
ترکیب، ساختمان، ساخت، مایه کامیابی

contexture (اسم)
ترکیب، مفاد، بافت

zygosis (اسم)
پیوستگی، ترکیب، لقاح، امیختگی جنسی

makeup (اسم)
ترکیب، آرایش، گریم، بزک، ساختمان یا حالت داستان ساختگی، توالت، در ارایش

فارسی به عربی

ترکیب , جعل , خلیة , شکل , مجموعة , مرکب , مزیج

پیشنهاد کاربران

درهم #دُورهم=ترکیبی، تبعیدی.
واژهای ترکیبی از فارسی وعربی ویا
واژهای جد ازهم به هر زبانی.
آمیختگی
ترکیب اگر ترکیب کردن باشد می شود آمیختن و آمیزش و پیوند دادن. اگر خود ترکیب باشد می شود درهم، آمیخته، پیوند.
ترکیب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ویریست virist ( سغدی )
نیرمان nirmān ( سنسکریت: nirmāna )
میسران misrān ( سنسکریت: miśrāna ) .
واژه ترکیب
معادل ابجد 632
تعداد حروف 5
تلفظ tarkib
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ]
آواشناسی tarkib
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Amalgamation
ترکیب عبارت است از ادغام دو یا چند سازمان که از دیدگاه حقوقی به عنوان دو نهاد قانونی مجزا شناخته شوند.
محشورشدن
تراکیب . [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ ترکیب . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین است تراکیب نبات و حیوان پاک بی حاصل همچون پدر خویش و چو مادر. ناصرخسرو. رجوع به ترکیب شود.
آمیخته ایی
کمپوزیسیون
همداییدن، ترومیدن، همبودن ( فرهنگ پهلوی ) ، درآمیخته
تروم واژه پهلوی که برابر ترکیب است
ترومیدن = ترکیب شدن
ترومش یا تروماندن = ترکیب کردن
ترومیدگان = ترکیبات
هارمونی
بهم آمیختگی
درهم شدن
ترکیب یعنی محلول یعنی ناپدید شدن یک ماده در ماده دیگر . ترکیب یا محلول سه نوع است:
1 - محلول جامد در مایع ؛ مانند: حل شدن شکر در آب
2 - محلول مایع در مایع ؛ مانند: حل شدن الکل در آب
3 - محلول گاز در مایع ؛ مانند اکسیژن محلول در آب ( که جانوران آبزی برای تنفس از آن استفاده می کنند. )
...
[مشاهده متن کامل]

به ماده ای که حل می شود ، حل شونده و به ماده حل کننده، حلٌال می گویند. در مثالهای بالا، شکر، الکل و اکسیژن حل شونده و آب حلٌال می باشد.
به ترکیب یا محلول در زبان ترکی، " قاریشیق " می گویند.
اگر ماده ای با ماده دیگر قاطی شود ولی یکی در دیگری حل و ناپدید نگردد، این نوع قاطی شدن را مخلوط می گویند.
به مخلوط در زبان ترکی، " قاتیشیق " می گویند.

همداییدن، ترومیدن، همبودن ( فرهنگ پهلوی )
همبند، یک کاسه، در هم آمیزی
پیوستار، همپیوند، همپیوست. ( به هم پیوستن )
آمیزه، آمیخته
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیمان nimãn ( سنسکریت: نیرمانَ nirmãna )
ساموگ sãmug ( سنسکریت: سامیوگَ sãmyuga )
میشران miŝrãn ( سنسکریت: میشرانَ miŝrãna )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس