ریشه ی واژه ی ترکیب ( به اهتمال زیاد پارسی ایرانی )
( واژگان پارسی رو ارزون نفروشین به واژگان بیگانه ی عربی، ترکی و . . . و سعی کنید پس بگیریم! )
در شیمی وقتی واکنش ترکیبی صورت بگیرد، یعنی برای فرایندی انرژی زا، انرژی مصرف شده است.
ولی وقتی تجزیه ای صورت بگیرد یعنی برای فرایندی انرژی خواه، انرژی آزاد شده است.
در شیمی ماده ای که از دو یا چند نوع عنصر با نسبت مشخص به وجود اومده، مثل NaCl ( نمک طعام ) .
ترکیب. [ ت َ ] ( ع مص ) چیزی اندر چیزی اندر جای نشاندن. ( تاج المصادر بیهقی ) . چیزی در جایی نشاندن. ( زوزنی ) . چیزی اندر چیزی نشاندن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . بر هم نشاندن. ( منتهی الارب ) . قرار دادن بعض چیز را بر بعضی دیگر. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . برهم نشاندن چیزی را بر بعضی و منضم کردن آن چیز را بسوی غیر آن. ( ناظم الاطباء ) . پیوستگی و برنشاندن چیزی در چیزی و با لفظ گرفتن و دادن و کردن و مستعمل. ( آنندراج ) : رکبه ترکیباً؛ یقام رکب الفص فی الخاتم و النصل فی السهم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ج ، ترکیبات. || ترکیب در لغت بمعنی جمع است و در عرف تألیف بود، و آن قرار دادن اشیاء متعدد است ، بدانسان که بتوان نام واحدی را بر آن اطلاق کرد و درمفهوم ترکیب نسبت بخاطر تقدیم و تأخیر و مناسبت اجزا معتبر نیست و چنانکه در مفهوم ترتیب حفظ مرتبه ازلحاظ تقدیم و تأخیر لازم است و نیز در تألیف باید که بین اجزاء مناسبت بود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . رجوع به مرکب شود. || ( اِ مص ) آمیزش و آمیختگی و اختلاط و امتزاج. ( ناظم الاطباء ) :
... [مشاهده متن کامل]
عقل در ترکیب مردم بافرینش حاکم است
گرنه عقلستی ترا نه چون و نه ایراستی.
به جایِ {ترکیب} می توان از {آمیغ} بکار برد.
درهم #دُورهم=ترکیبی، تبعیدی.
واژهای ترکیبی از فارسی وعربی ویا
واژهای جد ازهم به هر زبانی.
آمیختگی
ترکیب اگر ترکیب کردن باشد می شود آمیختن و آمیزش و پیوند دادن. اگر خود ترکیب باشد می شود درهم، آمیخته، پیوند.
ترکیب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ویریست virist ( سغدی )
نیرمان nirmān ( سنسکریت: nirmāna )
میسران misrān ( سنسکریت: miśrāna ) .
واژه ترکیب
معادل ابجد 632
تعداد حروف 5
تلفظ tarkib
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ]
آواشناسی tarkib
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Amalgamation
ترکیب عبارت است از ادغام دو یا چند سازمان که از دیدگاه حقوقی به عنوان دو نهاد قانونی مجزا شناخته شوند.
محشورشدن
تراکیب . [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ ترکیب . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین است تراکیب نبات و حیوان پاک بی حاصل همچون پدر خویش و چو مادر. ناصرخسرو. رجوع به ترکیب شود.
آمیخته ایی
کمپوزیسیون
همداییدن، ترومیدن، همبودن ( فرهنگ پهلوی ) ، درآمیخته
تروم واژه پهلوی که برابر ترکیب است
ترومیدن = ترکیب شدن
ترومش یا تروماندن = ترکیب کردن
ترومیدگان = ترکیبات
هارمونی
بهم آمیختگی
درهم شدن
ترکیب یعنی محلول یعنی ناپدید شدن یک ماده در ماده دیگر . ترکیب یا محلول سه نوع است:
1 - محلول جامد در مایع ؛ مانند: حل شدن شکر در آب
2 - محلول مایع در مایع ؛ مانند: حل شدن الکل در آب
3 - محلول گاز در مایع ؛ مانند اکسیژن محلول در آب ( که جانوران آبزی برای تنفس از آن استفاده می کنند. )
... [مشاهده متن کامل]
به ماده ای که حل می شود ، حل شونده و به ماده حل کننده، حلٌال می گویند. در مثالهای بالا، شکر، الکل و اکسیژن حل شونده و آب حلٌال می باشد.
به ترکیب یا محلول در زبان ترکی، " قاریشیق " می گویند.
اگر ماده ای با ماده دیگر قاطی شود ولی یکی در دیگری حل و ناپدید نگردد، این نوع قاطی شدن را مخلوط می گویند.
به مخلوط در زبان ترکی، " قاتیشیق " می گویند.
همداییدن، ترومیدن، همبودن ( فرهنگ پهلوی )
همبند، یک کاسه، در هم آمیزی
پیوستار، همپیوند، همپیوست. ( به هم پیوستن )
آمیزه، آمیخته
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیمان nimãn ( سنسکریت: نیرمانَ nirmãna )
ساموگ sãmug ( سنسکریت: سامیوگَ sãmyuga )
میشران miŝrãn ( سنسکریت: میشرانَ miŝrãna )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)