ز باران هوا خشک شد هفت سال
دگرگونه شد بخت و برگشت حال
شد از رنج و تنگی جهان پر نیاز
همی بود از هر سویی ترکتاز.
فردوسی.
چون موی زنگیم سیه و کوته است روزاز ترکتاز هندوی آشوب گسترش.
خاقانی.
جان از پی گرد مرکب توبر شه ره ترکتاز بستیم.
خاقانی.
در ترکتاز فتنه ز عکس خیال خون کیوان بشکل هندوی اطلس نقاب شد.
خاقانی.
موی بمویت ز حبش تا طرازتازی و ترک آمده در ترکتاز.
نظامی.
سوی خانه خود بیک ترکتازبچشم فروبستش آورد باز.
نظامی.
روز قیامت ز من این ترکتازباز بپرسند و بپرسند باز.
نظامی.
هر کجا در هر دو گیتی فتنه ایست ترکتاز طره هندوی تست.
عطار.
هندوی یکسواره کلکت چو برنشست بر خیل خانه قدرش ترکتاز باد.
کمال اسماعیل ( دیوان ص 185 ).
شرط تسلیم است نی کار درازسود ندهد در ضلالت ترکتاز.
مولوی.
و رجوع به ترکتازی شود.- از ترکتاز افتادن ؛ از حرکت و تاختن باز ماندن :
هم رفیقش ز ترکتاز افتاد
هم براقش ز پویه بازافتاد.
نظامی.
- ترکتاز آوردن ؛ ترکتازی آوردن. ترکتازی کردن. حمله آوردن. هجوم کردن :چون به جمعه می شداو وقت نماز
تا نیارد گرگ آنجا ترکتاز.
مولوی.
سپهدار غمش در سینه ام زان ترکتاز آردکه تسخیر بلاد، آیین بود لشکرپناهان را.
طالب آملی ( از آنندراج ).
- ترکتاز برداشتن ؛ ترکتازی کردن حمله و هجوم آوردن : عشق چون ترکتازبردارد
نی سوارند، آسمان فرسان.
ملاسالک قزوینی ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...