هر چیز که هست ترک می باید کرد
وز ترک اساس برگ می باید کرد.
خواجه عبداﷲ انصاری.
صورتگر زیبای چین ، گوصورت و رویش ببین یا صورتی برکش چنین ، یا ترک کن صورتگری
سعدی
جمله مرغان ترک کرده جیک جیک با سلیمان گشته افصح من اخیک.
مولوی.
یک دو روزِ چه که دنیا ساعتی است.هر که ترکش کرد اندر راحتی است.
مولوی
یار جسمانی بود رویش چو مرگ صحبتش شوم است باید کرد ترک.
مولوی
- ترک ِ آزار کردن ؛ نرنجاندن. آزار نرساندن. کسی را آزرده نکردن : بگفت ای فلان ترک ِ آزار کن
یک امشب به نزد من افطار کن.
سعدی ( بوستان ).
- ترک پارسائی کردن ؛ از زهد کناره گرفتن. بی پروائی کردن در ناشایستها.- ترک ِ تصابی کردن ؛ دست بداشتن از لهو و لعب :
چندان که ملامت دیدی وغرامت کشیدی
ترک تصابی نکردی. ( گلستان ).
- ترک ِ خطّ نفس کردن ؛ ترک ِ کامروائی. ترک هوی و هوس. دست برداشتن از لذّت نفسانی :
در نگارستان صورت ترک خط نفس کن
تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل.
سعدی ( خواتیم )
- ترک ِ خدمت کردن ؛ دست کشیدن از خدمت. رها کردن وظیفه : وگر ترک خدمت کند لشکری
شود شاه لشکرکش از وی بری.
( بوستان ).
- ترک ِ دنیا کردن ؛ دست از دنیا کشیدن. رهبانیت : ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش
پیش آمد پیش او دنیا و بیش.
مولوی.
- ترک ِ رضا کردن ؛ ایثار. از خودگذشتگی. ترک ِ علایق و هوی کردن. ترک کام کردن. ترک حظنفس کردن : یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک ِ رضای خویش کند در رضای یار.
سعدی
- ترک ِ سفر کردن ؛ از رفتن به سفر چشم پوشیدن. خودداری ورزیدن از سفر : پس از آن ترک ِسفر کنم و به دکانی بنشینم. ( گلستان ).
- ترک صحبت کردن ؛ ترک یاری و مصاحبت کردن. ترک دوستی و معاشرت نمودن :
ما همانیم که بودیم و محبت باقی
ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند.
سعدی ( خواتیم )
بیشتر بخوانید ...