تروح

لغت نامه دهخدا

تروح.[ ت َ رَوْ وُ ] ( ع مص ) شبانگاه رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || شبانگاه آمدن قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شبانگاه سیر کردن یا کاری کردن و راحت یافتن. ( آنندراج ). || بوی چیزی گرفتن آب از جهت قرب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).آب بوی چیزی فراگرفتن. || برگ بیاوردن درخت در خریف و دراز شدن گیاه. ( تاج المصادر بیهقی ). دوباره برگ درآوردن درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دوباره برگ باز کردن درخت بعد از ادبار تابستان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || به مروحه باد زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). به مروحه باد کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) آسایش جستن . ۲- باد زدن .
شبانگاه رفتن ٠ یا شبانگاه آمدن قوم ٠

فرهنگ معین

(تَ رَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آسایش جستن . ۲ - باد زدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس