ترهب

لغت نامه دهخدا

ترهب. [ ت َ رَهَْ هَُ ] ( ع مص ) راهب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). راهب گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) :
وان دگر بهر ترهب در کنشت
وان یکی بهر حریصی سوی کشت.
مولوی.
|| پرستش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تعبد کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || وعده بد کردن کسی را و ترسانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). توعد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

راهب شدن، عبادت کردن، پرستش
۱- ( مصدر ) عبادت کردن راهب شدن . ۲- ( مصدر ) ترسانیدن . ۳- ( اسم ) پرستش عبادت .

فرهنگ معین

(تَ رَ هُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پارسا شدن ، راهب شدن . ۲ - پرستش .

فرهنگ عمید

۱. راهب شدن.
۲. عبادت کردن، پرستش.

پیشنهاد کاربران

بپرس