ترنجی

لغت نامه دهخدا

ترنجی. [ ت َ رَ / ت ُ رُ ] ( حامص ) نشکنج و فشردگی با نوک انگشتان موضعی از بدن را. ( ناظم الاطباء ) ( از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 310 ب ). نشگون. وشگون. نیشگون.
- ترنجی کردن ؛ نشگون گرفتن :
رفیق سگ صفت در بزم دلدار
ترنجی میکند پنهان که برخیز.
ابوالمعانی ( از شعوری ایضاً ).
|| اثری که از آن ( ترنجی ) باقی ماند. ( ناظم الاطباء ).

ترنجی. [ ت ُ رُ ] ( ص نسبی ) به رنگ ترنج. ( ناظم الاطباء ). به رنگ و هیأت ترنج.
- ترنجی نمای ؛ مانند ترنج. ترنجی. بگونه و شکل ترنج :
ز پیروزه جامی ترنجی نمای
که یک نیمه نارنج را بود جای.
نظامی.

فرهنگ فارسی

به رنگ ترنج . به رنگ و هیئات ترنج

دانشنامه عمومی

ترنجی ( به انگلیسی: Trangie ) یک شهرک در استرالیا است که در Narromine Shire واقع شده است. [ ۱]
عکس ترنجی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

ترنجی : منسوب به ترنجه از روستاهای طبرستان / ترنجی : شهرت ابوالحسن احمد بن محمد بن یحیی طبری ( زنده ۳۶۶ ه. ق. ) ترنجی پزشک رکن الدوله دیلمی بوده و کتاب " المعالجات البقراطیه " از آثار اوست.

بپرس