ترمسه

لغت نامه دهخدا

( ترمسة ) ترمسة. [ ت َ م َ س َ ] ( ع مص ) غایب شدن از جنگ یا از شور و شغب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ترمسة. [ ت َ م َ س َ / س ِ ] ( اِ ) وزنی معادل دو قیراط. ( مفاتیح ). وزنه ای که معادل هشت گندم و یا دو نخود باشد. ( ناظم الاطباء ). نصف دانگ که دو قیراط می شود. ( از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ب ).

ترمسة. [ ت ُ م ُ س َ ] ( ع اِ ) سردابه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )، یقال : حفر ترمسة تحت الارض.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حفر ترمسة؛ ای سرداباً. و در تاج العروس نویسد تاء زائد است. چه آن از رَمَس َالشی است ؛ پوشانید آنرا... ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

سردابه .

پیشنهاد کاربران

بپرس