ترقی کردن


معنی انگلیسی:
jump, progress, to make progress, to rise in price

لغت نامه دهخدا

ترقی کردن. [ ت َ رَق ْ قی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدرجات عالی رسیدن و سرافراز گردیدن. بلند و بزرگ شدن :
فلک سرسبزت ار سازد، مرید بید مجنون شو
که هرچند او ترقی می کند سر بر زمین دارد.
محمودبیک فدائی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بدرجات عالی رسیدن و سرافراز گردیدن . بلند و بزرگ شدن .

مترادف ها

up (فعل)
برخاستن، بالا رفتن، ترقی کردن، بالا بردن یا ترقی دادن

rise (فعل)
طلوع کردن، خاستن، طالع شدن، برخاستن، بلند شدن، برامدن، بالا رفتن، صعود کردن، ترقی کردن، ناشی شدن از، طغیان کردن، بالا آمدن، از خواب برخاستن، سربالا رفتن

grow (فعل)
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن

climb (فعل)
بالا رفتن، صعود کردن، ترقی کردن

steepen (فعل)
سرازیر شدن، دم کردن، ترقی کردن، سراشیب کردن

remunerate (فعل)
ترقی کردن، پاداش دادن، تاوان دادن، سزا دادن، یاداش دادن به

فارسی به عربی

ارتفاع , انم , تسلق , کافی

پیشنهاد کاربران

بپرس