ترفیه

/tarfih/

مترادف ترفیه: آسایش، رفاه

لغت نامه دهخدا

( ترفیة ) ترفیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) با کسی گفتن بالرفاء و البنین در وقت نکاح. ( از تاج المصادر بیهقی ). بالرفاء و البنین گفتن به وجه دعا در زناشویی یعنی مجتمع و برچسبان و با آرام و طمانیت ( کذا ) باشند. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بالرفاء و البنین گفتن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). و رجوع به ترفی و ترفی و ترفئة شود.
ترفیه. [ ت َ ] ( ع مص ) آسان گردانیدن کار بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). آسوده داشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رهایِش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). آسودگی و آسایش دادن و خوشوقت گردانیدن. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). یقال : رفه عنی ترفیهاً؛ ای نَفَّس َ تنفیساً. ( منتهی الارب ) :
و غصة صدر اظهرتها فرفهت
حزازة حرفی الجوانح و الصدر.
( از اقرب الموارد ).
و ترفیه درویشان و تمهید اسباب معیشت... بعدل متعلق است. ( کلیله و دمنه ). ما را نظر بر ترفیه احوال رعایاست نه بر توفیر اموال خزاین. ( جهانگشای جوینی ). بر کنار رودخانه قم سراها و کوشکها بودند که به جهت نزهت و تفرج و ترفیه خاطر در آن می نشستند. ( تاریخ قم ص 35 ). || رفههم اﷲ ترفیهاً؛ برآسوده و تن آسان دارد ایشان را خدای. || بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دررفاه و آسای قراردادن، رفاهیت دادن، تن آسان
( مصدر ) آسایش دادن تن آسان کردن در رفاه داشتن . جمع : ترفیهات .
آسان گردانیدن کار بر کسی . آسوده داشتن رهایش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن . آسودگی و آسایش دادن و خوش وقت گردانیدن.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) آسایش دادن .

فرهنگ عمید

در رفاه و آسایش قرار دادن، آسوده و تن آسان کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس