ترفل

لغت نامه دهخدا

ترفل. [ ت َ رَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) تسود و تملک. ( متن اللغة ). تسود و ترأس. ( ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).

ترفل. [ ت َ ف ُ ] ( اِخ ) ابن داود. محدث است. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ).

ترفل. [ ت َ ف ُ ] ( اِخ ) ابن عبدالکریم. محدث است. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ابن عبد الکریم محدث است .

پیشنهاد کاربران

بپرس