ترفض

لغت نامه دهخدا

ترفض. [ ت َ رَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) برشاشیده و پریشان شدن. ( منتهی الارب ). پراکنده و پریشان شدن. ( از ناظم الاطباء ). || تفرق و جاری شدن اشک. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || رفتن. || شکسته گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تکسر و تبدد. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

فرهنگ فارسی

پریشان شدن . پراکنده و پریشان شدن . یا تفرق و جاری شدن اشک . یا رفتن . یا شکسته گردیدن . تکسر و تبدد .

پیشنهاد کاربران

بپرس