ترف با

لغت نامه دهخدا

ترفبا. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) آشی را گویند که قاتق آن از قراقروت باشد، چه ترف بمعنی قراقروت و با به معنی آش باشد. ( برهان ). آشی که از قراقروت درست کنند چنانکه سکبا آشی است که از سرکه سازند، و سک مخفف سرکه است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آش کشک. ( ذخیره خوارزمشاهی ). آش ترف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آشی که در آن قرا قروت ریخته باشند آش ترف ترفینه.

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) آشی که در آن قره قروت بریزند.

فرهنگ عمید

= ترفینه

پیشنهاد کاربران

بپرس