ترغازه

لغت نامه دهخدا

ترغازه. [ ت َ زَ / زِ ] ( ص ) غالب و سرکش. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از ناظم الاطباء ). غالب و صاحب حکم و سرکش. ( برهان ) :
همی کوشم به خاموشی ولیکن زین شکرنوشی
شدم همخوی آن غمزه که آن غمزه ست غمازه
بهل می را به میخواران بهل بت را به بت خواهان
که این را جملگی نقش است و آن را جمله آوازه
که کنزاً کنت مخفیاً فأحببت بأن اعرف
برای جان مشتاقان برغم نفس ترغازه.
مولوی ( از آنندراج ).
|| کسی که حکمها از روی غلبه و سرکشی کند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). || ( اِ ) حکمی که از روی تغلب و تسلط و سرکشی شود. ( ناظم الاطباء ). || سرکشی کردن را نیز گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. سرکش.
۲. غالب.
۳. (اسم ) حکمی که از روی تسلط و چیرگی داده شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس