ترغ

لغت نامه دهخدا

ترغ.[ ت َ رَ ] ( اِ صوت ) مخفف تراغ. آوازی که از شکستن یا افتادن چیز سخت یا بهم خوردن دو چیز سخت یا مانند آنها پیدا شود... وقتی که صدا مکرر باشد ترغ ترغ یا ترغ و تروغ می گویند و لفظ تروغ بدون ترغ استعمال نمیشود... این لفظ را با قاف ( ترق ) هم می نویسند که حرف عربی است لیکن صحیح همان با غین است. ( فرهنگ نظام ).

ترغ. [ ت ُ رُ ] ( اِ ) اسبی باشد سرخ رنگ که آن را کهر خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). برهان چنین نوشته و در فرهنگها نیافتم. ( انجمن آرا ). اسب کمیت. ( آنندراج ). اسب کهر که سرخ رنگ است. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) اسبی باشد سرخ رنگ که آنرا کهر خوانند.
مخفف تراغ آوازی که از شکستن یا افتادن چیز سخت یا بهم خوردن دو چیز سخت یا مانند آنها پیدا شود وقتی که صدا مکرر باشد ترغ ترغ یا ترغ و تروغ می گویند و لفظ تروغ بدون ترغ استعمال نمیشود این لفظ را با قاف هم مینویسند که حرف عربی است لیکن صحیح همان با غین است .

فرهنگ معین

(تُ رْیا تُ رُ ) (اِ. ص . ) اسب سرخ رنگ .

فرهنگ عمید

اسب سرخ رنگ، کَهَر.

پیشنهاد کاربران

بپرس