لغت نامه دهخدا
ترعة. [ ت ُ ع َ ] ( اِخ ) دهی است بشام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نصر گوید: موضعی است به شام ، بعضی روات بدان منسوبند. ( معجم البلدان ).
ترعة. [ ت ُ ع َ ] ( اِخ ) دهی است به صعید اعلی که صبر از آنجا آرند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ترعة عامر. ( معجم البلدان ). رجوع به ترعه عامر شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- دهان. جوی . ۲- راه آب آبراه . ۲- مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترع. پاناما ترع. سوئز.
دهی است به صعید اعلی که صبر از آنجا آرند ترعه عامر .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] در، باب.
۳. [قدیمی] باغچه.
۳. [قدیمی] دهانۀ جوی یا استخر.
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:کانال
wikijoo: ترعه
جدول کلمات
مترادف ها
مجرا، ترعه، کانال، مجرای فاضل اب، دریا، ورودی و خروجی مجرایی
مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید