ترصیع

/tarsi~/

مترادف ترصیع: جواهرنشانی، جواهرنشان کردن، به جواهر آراستن، آمودن

لغت نامه دهخدا

ترصیع. [ ت َ ] ( ع مص ) جواهر درنشاندن. ( دهار ). درنشاندن جواهر در چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جواهر نشاندن در چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جواهردر زر نشاندن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || برشته درآوردن گوهر در گردن بند. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). گوهر به رشته کردن. ( ترجمان البلاغه رادویانی ). || به ترتیب نیک درست درنشاندن چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بهم بافتن چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): رصع الطائر عشّه بالقضبان ؛ نزدیک هم قرار داد و بهم بافت شاخه های لانه را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || اندازه کردن و یافتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندازه کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || شادمانی و خوشدلی کردن. || ( اصطلاح بدیع ) سخن را بخش بخش کردن هر کلمه ای بمقابل خود و وزن و رَوی یکسان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در سخن مقابله هر لفظ، لفظی دیگر آوردن که قافیه به آن تواند شد. و بعضی محققان چنین نوشته اند... و به اصطلاح ، شاعر یا منشی در برابر هر کلمه ، کلمه ای دیگر بیارد که متفق الوزن و موافق القوافی باشد... ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). مثال از نظم ، شاعر گوید:
ای مصور ز تو کمال وفا
وی منور ز تو جمال صفا.
اهلی شیرازی :
گوهر او یافته درج شرف
اختر او یافته برج شرف.
در این شعر با وصف ترصیع، تجنیس هم یافته میشود، والا گوهر و اختر متجانس نیست. مثال نثر مرصع از اعجاز خسروی : امام معظم اعظم همام مکرم اکرم خیر ادریس عمل منیر برجیس محل حاکم والامقام حاتم دریاغلام شهاب الملة الظاهرة نصاب الدولة القاهرة مرجع الفحول و الاجلة منبع العقول و الادلة... ( از آنندراج ). آن است که الفاظ در وزن مساوی و در عَجُزها متفق باشند مانند قول خدای تعالی : ان الینا ایابهم. ثم ان الینا حسابهم . ( از تعریفات جرجانی )... آن است که دبیر و شاعر اندر نظم و نثر بخشهای سخن خانه خانه آرند چنانکه هر کلمه برابر بوده و متفق بوزن و حرفی از اول وی هم همچون آخر بوده. همچنانکه ابوطیب مصعبی گفت ( هَزَج ):
شکّرشکنست یا سخنگوی منست
عنبرذقنست یا سمنبوی منست.
اندر این بیت هر دو کلمه برابر افتادند و یکسان به وزن چون شکر با عنبر و شکن با ذقن و سخن با سمن و گوی بابوی. و چون اقسام سخن بدین مثال بود که یاد کردم آن را ترصیع خوانند، و این قسم را اندر بلاغت درجه ای بلند است و منزلتی شریف ، زیرا که بدام هر خاطری اندرنیاید و دست هر خردی به وی نرسد. مثال دیگر عنصری گوید( مُجْتَث ):بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جواهرنشاندن برچیزی، گوهرنشان ساختن، مرصع
۱- ( مصدر ) گوهر نشان کردنجواهر نشاندن. ۲- صورتهای مختلف بنغمات موسیقی دادن . ۳- ( اسم ) گوهر نشانی . ۴- یکی بودن کلمات مصراعی با مصراع دیگر یا جمله ای یا جمل. دیگر در وزن و حروف خوانیم : (( ای منور بتو نجوم جلال وی مقرر بتو رسوم کمال . ) ) ( وطواط ) جمع : ترصیعات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جواهر نشاندن بر چیزی . ۲ - آوردن کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که از نظر وزن و سجع یکی باشند.

فرهنگ عمید

۱. جواهر نشاندن بر چیزی، گوهرنشان ساختن، مرصع ساختن.
۲. (ادبی ) در بدیع، آوردن الفاظ و کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که در وزن و سجع مطابق باشند، مانند فراش و نقاش، منوّر و مقرّر، گریان و خندان، جلال و کمال، و مانند این بیت: هوا شد تیره و گریان به سان دیدۀ وامق / زمین شد تازه و خندان به سان چهرۀ عَذرا (رشیدالدین وطواط ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ترصیع (ابهام زدایی). واژه ترصیع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • ترصیع (علم بدیع)، از اصطلاحات علم بدیع، به معنای مطابقت وزن و حروف در نظم و نثر با قرینه• ترصیع (ادبیات فارسی)، از آرایه های ادبی در ادبیات فارسی و ابزاری برای موسیقی درونی شعر
...

[ویکی فقه] ترصیع (ادبیات فارسی). یکی از آرایه های ادبی در ادبیات فارسی ترصیع بوده که در لغت به معنی جواهر نشاندن و در اصطلاح بدیع آن است که در قرینه های نظم یا نثر، هر لفظی با قرینه خود در وزن و حروف روی مطابق باشند. ترصیع ابزاری برای موسیقی درونی شعر است و در اشعار سعدی و رشیدالدین وطواط بسیار دیده می شود.
ترصیع در ادبیات فارسی، تقریباً به همان صورت که در ادبیات عرب مرسوم و معمول است، به کار می رود، چنان که مثلاً در قیاس با نظر قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق/ ۹۴۸م) که ترصیع را مسجع ساختن اجزاء بیت
قدامة بن جعفر، نقد الشعر، ج۱، ص۱۱، به کوشش کمال مصطفی، بغداد، ۱۹۶۳م.
از منظر موسیقی شعر که محصول هماهنگی هایی است که از جهت وحدت یا تشابه یا تضاد صامت ها و مصوت ها در کلمات شعر پدید می آید، جناسها که ترصیع نیز از جملۀ آن هاست، نقش خاصی دارند.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، ج۱، ص۳۰۳، تهران، ۱۳۵۸ش.
از معروف ترین نمونه های ترصیع، قصیده ای از "رشید وطواط" است؛ که تمامی آن دارای ترصیع می باشد، اگر چه شعری که تمام ابیات آن ترصیع باشد، بسیار کم است و خود رشید وطواط، مدعی شده که پیش از من در عرب و عجم کسی قصیده ای که تمام ابیاتش مرصع باشد، نگفته است.اما اشعاری که در آن ابیات مرصع وجود داشته باشد، در دیوان های متقدمین و متاخرین بسیار است. در ذیل بخشی از قصیده ی تمام مرصع رشید وطواط بیان می شود: ای منور به تو نجوم جمال• • • • وی مقرر به تو رسوم کمالبوستانی است صدر تو ز نعیم• • • • و آسمانی است قدر تو ز جلالخدمت تو معوّل دوست • • • • حضرت تو مقبّل اقبالهمچو اسکندری به یمن بقا • • • • همچو پیغمبری به حسن خصالسیرت تو خزانه الطاف • • • • نعمت تو نشانه ی آمالشد مزین به تو مقام و محل • • • • شد مبین به تو حرام و حلال
هدایت، رضا قلیخان، مدارج البلاغه درعلم بدیع، شیراز، کتابفروشی معرفت شیراز، ۱۳۳۱ه. ق، ص۴۰.
...

[ویکی فقه] ترصیع (علم بدیع). ترصیع در لغت به معنی جواهر نشاندن و در اصطلاح بدیع آن است که در قرینه های نظم یا نثر، هر لفظی با قرینه خود در وزن و حروف روی مطابق باشند. ترصیع ابزاری برای موسیقی درونی شعر است و در اشعار سعدی و رشیدالدین وطواط بسیار دیده می شود.
تَرْصیع، در لغت به معنای آراستن، گوهر نشان کردن و زینت دادن (با زر یا گوهر)
ابن منظور، لسان، ذیل رصع، ج۸، ص۱۲۵.
ترصیع از صنایع مهم در موسیقی و مضمون سخن است؛ اما اگر صنعتی مانند جناس در کنار آن آورده شود پرمایه تر و بلندپایه تر می گردد که به آن "الترصیع مع التجنیس" گفته می شود؛ چنانکه لفظ مرصع متجانس هم باشد؛ مثلا: یار سرگشته و کار برگشته.و مثالی از ترصیع در نظم:بیمارم و کارزار و تو درمانی• • • • بیم آرم و کارزار و تو در، مانی.
هدایت، رضا قلیخان، مدارج البلاغه درعلم بدیع، شیراز، کتابفروشی معرفت شیراز، ۱۳۳۱ه. ق، ص۴۲.
تعاریفی که دانشمندان بلاغت از ترصیع به دست داده اند، چنـدان هماهنگ نیست.
← قدامة بن جعفـر
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَرصیع
(در لغت به معنی گوهرنشاندن) در اصطلاح بدیع، آوردن کلماتی در سخن که با قرینۀ خود دوبه دو هم وزن باشند: بوستانی ست صدر تو ز نعیم/و آسمانی ست قدر تو ز جلال (رشید وطواط). عبارتی که ترصیع در آن به کار رفته باشد، مرصّع گویند. برخی، برای ترصیع، ویژگی اشتراک حرف روی در دو کلمۀ مرصع را نیز قائل شده اند. نیز ← جناس_آوایی

پیشنهاد کاربران

درنشاندن ؛ نصب کردن. کار گذاشتن. ترصیع :
بدو داده پرمایه زرین کمر
به هر مهره ای درنشانده گهر.
فردوسی.
گوهر نشاندن . [ گ َ / گُوهََ ن ِ دَ ] ( مص مرکب ) ترصیع. رجوع به ترصیع شود.
ترصیع وموازنه :
گونه ای از صنایع معنوی ادبی ؛به معنی:
آوردنِ بیت یا جمله ای که کلمات آنها به ترتیب، در برابر هم، هماهنگ باشند. ( به صورت سجع متوازی یا موازن ) . هم عقل دویده در پناهت/هم شرع خزیده در رکابت
...
[مشاهده متن کامل]

در مصرع اول و دوم به ترتیب:
- هم ، هم
- عقل ، شرع
- دویده، خزیده
- در ، در
- پناهت، رکاب

بپرس