نه بس شیرین شد این تلخ دوتاپشت
چه شیرین کز ترشرویی مرا کشت.
نظامی.
از آن آتش که بر خاطر گذر کردترشرویی به شیرین در اثر کرد.
نظامی.
همان ساعت که ایشان بپای قلعه رسیدند، روز از ترشرویی نقاب سحاب فروگذاشت. ( جهانگشای جوینی ).از ترشرویی دشمن در جواب تلخ دوست
کم نگردد شورش طبع سخن شیرین من.
سعدی.
مِهر محکم شود ز خوشخویی دوستی کم کند ترشرویی.
اوحدی.
ترشرویی های صبرم تلخی حسرت فزودغالباً امداد صفرا می کند لیموی من.
طالب آملی ( از آنندراج ).