ترسیغ

لغت نامه دهخدا

ترسیغ. [ ت َ ] ( ع مص ) فراخ گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فراخ گردانیدن زندگی. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || دو سخن را بهم آوردن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تلفیق بین کلام. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || تر کردن باران زمین را تا به رسغ رسیدن آب باران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تر کردن باران زمین را و آنقدرزیاد شدن که تا به رسغ چهارپا برسد. ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس