ترسان

/tarsAn/

مترادف ترسان: بزدل، خایف، متوحش، مرعوب، هراسان

معنی انگلیسی:
afraid, fearful, tremulous

لغت نامه دهخدا

ترسان. [ ت َ ] ( نف ، ق ) خائف. ( ناظم الاطباء ). ترسنده. در حال ترسیدن. بیم زده. هراسان :
مباشید ترسان ز تخت و کلاه
گشاده ست بر هر کسی بارگاه.
فردوسی.
نشست از بر تازی اسب سمند
همی تاخت ترسان ز بیم گزند.
فردوسی.
شنیدم سخنهای ناسودمند
دلم نیست ترسان ز بیم گزند.
فردوسی.
دژم و ترسان کی بودی آن چشمک تو
گر نکردیش بدان زلفک چون زنگی بیم.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389 ).
در حالتی که خواهان است چیزی را که نزد او است از ثواب و ترسانست از بدی حساب. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ). خواجه بونصر مشکان سخت ترسان می بود. ( تاریخ بیهقی ).
از آن ترس کو از تو ترسان بود.
اسدی.
گر مار نه ای ، مردمی ، از بهر چرااند
مؤمن ز تو ناایمن و ترسان ز تو ترسا؟
ناصرخسرو.
موسی ترسان از پیش مادر بیرون آمد. ( قصص ص 92 ). چو پیوسته ترسان بود و از هر چیزی گریزان. ( نوروزنامه منسوب به خیام ).
عجب ترسانم از هر ماده طبعی
اگرچه مبدع فحلم درین فن.
خاقانی.
نیک ترسانم از فساد جهان
مهر کار از صلاح بفرستد.
خاقانی.
گرگ ظلم از عدل او ترسان چو مار از چوب از آنک
عدل او ماری ز چوب سرشبان انگیخته.
خاقانی.
ز غم ترسان به هشیاری و مستی
چو مار از سنگ و گرگ از چوبدستی.
نظامی.
یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب بخدمت سلطان مشغولم و هنوز از عقوبتش ترسان. ( گلستان ).
دلش داد گوینده راه بین
که ترسان بود مرد کوتاه بین.
امیرخسرو.
آنچه فخرالدوله از آن خائف و ترسان بود از او بکفایت کرد. ( تاریخ قم ص 8 ).

ترسان. [ ت َ رَ ] ( اِخ ) رجوع به ترسانی شود.

ترسان. [ تْرِ / ت ِ رِ ] ( اِخ ) نویسنده فرانسوی که به سال 1705 م. در مان متولد شد و داستانهای فراوانی از قرون وسطی به رشته تحریر در آورد و بعضویت آکادمی فرانسه نائل گشت و به سال 1783 درگذشت.

فرهنگ فارسی

لوئی دلاورنی ادیب فرانسوی (و.مان ۱۷٠۵- ف. ۱۷۸۳ م . ) وی تعداد زیادی از رمانهای قرون وسطی را مورد اقتباس قرارداد.
ترسنده، بیم دارنده
نویسند. فرانسوی و داستانهای فراوانی از قرون وسطی به رشت. تحریر در آورد و بعضویت آکادمی فرانسه نائل گشت و بسال ۱۷۸۳ درگذشت .

فرهنگ عمید

ترسنده، بیم دارنده: ز غریدن کوس ترسان هژبر / عقاب از تف تیر پران در ابر (اسدی: ۳۹۲ ).

جدول کلمات

اوجر

مترادف ها

fearful (صفت)
بیمناک، ترسان، ژیان، ترس اور، هراسناک

tremulous (صفت)
بیمناک، ترسان، لرزنده، مرتعش، لرزش دار، تحریر دار

afraid (صفت)
ترسیده، هراسان، ترسان، متوحش، سراسیمه، ترسنده

scarey (صفت)
ترسان، ترسناک

scary (صفت)
ترسان، ترسناک

tremulant (صفت)
ترسان، لرزش، مرتعش، تحریر، لرزش دار

trepid (صفت)
ترسان، ترسناک، لرزان، مرتعش، مرتعش کننده

فارسی به عربی

خائف , مخیف

پیشنهاد کاربران

بپرس