ترزیز

لغت نامه دهخدا

ترزیز. [ ت َ ] ( ع مص ) آسان و بمراد کردن کار را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آسان و آماده کردن کار را. ( از اقرب الموارد )( از المنجد ): رززت ذلک الامر ترزیزاً؛ اذا وطأته و مهدته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آهار دادن و مهره زدن کاغذ. ( تاج المصادر بیهقی ). مهره و آهار کردن کاغذ را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صیقل کردن کاغذ را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). بر کاغذ مهره کردن و چیزی را صیقل زدن. ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس