ز لشکر یکی ترزفان برگزید
که گفتار ایشان بداند شنید.
فردوسی.
وصف تو آنست کز زبان تو گفتم من بمیان راست ترزفان بیانم.
سوزنی.
رجوع به ترجمان شود. || ترزبان را نیز گویند و آن شخصی باشد که سخنهای تر و تازه نقل کند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). و رجوع به ترزبان شود. || ( اِ ) تاوان و جریمانه. || رشوه و پاره. ( ناظم الاطباء ).