تردید کردن
مترادف تردید کردن: شک کردن، به شبهه افتادن، شبهه کردن، مردد ماندن، دودل بودن
برابر پارسی: پِهَلیدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
موافقت نکردن و دودله شدن .
مترادف ها
مظنون بودن، شک داشتن، تردید کردن
چسبیدن، بهم پیوستن، چسباندن، بستن، الصاق کردن، تحمل کردن، سوراخ کردن، فرو بردن، تردید کردن، گیر کردن، نصب کردن، چسبناک کردن، گیر افتادن
تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دِل دِل کردن
نه آوردن