تردماغ کردن. [ ت َ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرنشاط و سرخوش کردن کسی را. خرم و خوشدل ساختن کسی را : بیا که گر نکنم تردماغت از جامی کنم ضیافت خشکی به آب حمامی.
مسیح کاشی.
و رجوع به تردماغ شود.
فرهنگ فارسی
پر نشاط و سرخوش کردن کسی را خرم و خوشدل ساختن کسی را .