تردماغ

/tardamAq/

مترادف تردماغ: بانشاط، سرحال، سرخوش، شادمان

متضاد تردماغ: بی دماغ، ملنگ

لغت نامه دهخدا

تردماغ. [ ت َ دَ ] ( ص مرکب ) سرخوش و نیم مست. ( غیاث اللغات ). تازه دماغ. ( آنندراج ). خوش. خوشحال. خوشدل. شنگول. پر از نشاط و خرمی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).رجوع به تردماغی و تردماغ شدن و تردماغ کردن شود.

فرهنگ فارسی

سر خوش و نیم مست . تازه دماغ . خوش خوشحال خوشدل شنگول پر از نشاط و خرمی .

فرهنگ معین

( ~. دِ ) (ص مر. ) بانشاط ، سرزنده .

فرهنگ عمید

بانشاط، سرحال.

گویش مازنی

/tar demaagh/ شاداب و سرحال

پیشنهاد کاربران

مراتب مستی شامل موارد ذیل می باشد.
۱ - سرخوش ۲ - تردِماغ ۳ - سیه مست ۴ - خراب

بپرس