ترد
/tord/
مترادف ترد: شکننده، ظریف، لطیف، نازک
متضاد ترد: ضخیم، زمخت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱-تر و تازه لطیف ۲ - آنچه که زود شکسته گرددزود شکن
شکننده و نازک و رقیق و بی دوام . زود شکن . شکننده . سست مقابل چغر .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نازک.
۳. [قدیمی] تروتازه.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
تُرت؛ هُرت
دانشنامه اسلامی
جدول کلمات
مترادف ها
دقیق، حساس، مهربان، نازک، لطیف، ترد، باریک، با ملاحظه، مشفق، محبت امیز، تنک، ترد و نازک
دلیر، باشهامت، ترد، پردل
مهربان، شیرین، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن
شکننده، ترد
شکننده، ترد، خرد شونده
ترد، مجعد، پرچین و شکن
ترد، مجعد، پرچین و شکن، فرفری
نازک، ترد
ترد، اردی، لکه لکه، اردنما
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
زودشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) ترد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : خربق سیاه. . . زودشکن باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ) . بوره ارمنی بهتر باشد. . . متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. ( ایضاً ) .
نازک بلور
قرارنیس ترد روفقط باضمه نوشت با بقیه حرفا مقل ترد ترک کردن هم بنویسیدباتشکر
شکننده