خبیثی که بر کس ترحم نکرد
ببخشودبر وی دل نیکمرد.
( بوستان ).
ای کاش زخم سینه ما واکند کسی شاید ترحمی بدل ما کند کسی.
سلیم ( از آنندراج ).
دزد را دار کند راست ترحم بکنیدکه عصا را ز کف کور گرفتن ستم است.
صائب ( ایضاً ).
زانتظار وعده وصلی توان کشتن مراآه ، آن بی رحم با من این ترحم هم نکرد.
میریحیی شیرازی ( ایضاً ).
بسیار مخور که نان هراسان از تست بر خویش ترحمی کن این جان از تست.
میرالهی همدانی.