ترحاب

لغت نامه دهخدا

ترحاب. [ ت َ ] ( ع مص ) دعای نیک و خوش. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): الدعاء الی الرحب. ( اقرب الموارد ). مرحبا گفتن. ( ناظم الاطباء ) : من نیز بدین بشارت استبشار نمودم و مقدم او را به ترحاب و اهتراز جواب دادم. ( سندبادنامه ص 20 ). از بادرات افادات سردش «مبرد» بترحاب خود را خنک گوید. ( دره نادره چ شهیدی ص 63 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس