ترجمان شدن. [ ت َ ج ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقرر شدن. مفسر شدن. شارح شدن. بیان کننده شدن : جهان چو مادر گنگ است خلق را و تو بازبپند و حکمت از این گنگ ترجمان شده ای.ناصرخسرو.