ترجمان شدن

لغت نامه دهخدا

ترجمان شدن. [ ت َ ج ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقرر شدن. مفسر شدن. شارح شدن. بیان کننده شدن :
جهان چو مادر گنگ است خلق را و تو باز
بپند و حکمت از این گنگ ترجمان شده ای.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

مقرر شدن . مفسر شدن شارح شدن بیان کننده شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس