ترجح. [ ت َ رَج ْ ج ُ ] ( ع مص ) بگراییدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گراییدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مایل شدن چیزی بطرفی ، و بوسیله باء جر متعدی شده معنی مایل گردانیدن دهد چنانکه گویند: ترجحت الارجوحة بالغلام ؛ تاب کودک را مایل گردانید. ( از شرح قاموس ترکی ). در اقرب الموارد: ترجحت الارجوحة بالغلام ، و ارجوحه را مرفوع ضبط کرده است ؛ یعنی تاب بسبب کودک متمایل شد. || جنبیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تذبذب.( از اقرب الموارد ). || آمد و شد چیز آویزان. ( از شرح قاموس ترکی ). || راجح شدن رأی بر دیگر رأیها. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) چربیدن فزون آمدن فزونی جستن . ۲- ( مصدر ) فزونی افزونی . جمع : ترجحات .