ترترک

لغت نامه دهخدا

ترترک. [ ت َ ت َ رَ ] ( اِ )مرغکی که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی میگویند و بعربی صعوه می خوانند. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). مرغکی سرخ که در ماورأالنهر دختر صوفی و بتازی صعوه گویند. ( ناظم الاطباء ).همان ترندک یعنی صعوه. ( فرهنگ رشیدی ). پرنده ای است سپید و سبز و نوک دراز. ترندک و سریچه نیز گویندش ، به تازیش صعوه نامند و هند مموله. ( شرفنامه منیری ).

ترترک. [ ت ِ ت ِ رَ ] ( ص ، اِ ) مردم سبک و بی تمکین. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ترترک. [ ت ُ ت ُ رَ / رُ ] ( اِخ ) در کوه باباکوهی شیراز جایی ساخته اند که در روزهای سیر مردم به آنجا روند و سنگی در زیر نهاده از بالا لغزیده به پائین آیند. ( فرهنگ جهانگیری ). جایی است در کوه چل مقام شیراز که به آنجا روند و سنگی در زیر خود نهاده از بالا لغزیده به پائین آیند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ و برهان آمده که در کوه چل مقام شیراز که روزهای سیر مردم بدانجا میروند،جوانان بر کمر آن کوه رفته سنگی در زیر خود نهاده بر آن نشسته پاها دراز کنند و چون آن محل از کثرت این عمل سوده و صاف شده بسهولت از آن بالا بزیر آیند و بزمین رسند و دیگرباره ببالا شوند و چنین کنند و فقیر مؤلف در ایام سکونت شیراز آنجاها را دیده ولی نام آن کوه را چل مقام نشنیده ام. کوهی است قریب به باغ دلگشا که مرقد شیخ مصلح الدین سعدی در آن واقع شده ، و آن را سرسرک گویند و بجای تا، سین آورند چه بلفظ شیرازی سریدن بمعنی لغزیدن است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس