ترت
لغت نامه دهخدا
ترت. [ ت ُ ] ( اِ ) گیاه گاوزبان است و آنرا چون دیگر سبزیهای خوردنی صحرایی در بهار، درآشها و خورشها ریزند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
ترت. [ تْرِ / ت ِ رِ ] ( اِخ ) مرکز بخشی است در شهرستان اکس واقع در ایالت بوش - دُ - رن فرانسه که 2650 تن سکنه دارد و سرزمین فلاحتی است.
ترة. [ ت ُرْ رَ ] ( ص ، اِ ) زن حسین خویلة. ( منتهی الارب ). زن صاحب جمال رعنا. ( ناظم الاطباء ). الترة، الجاریة الحسناءالرعنا. ( تاج العروس ).
ترة. [ ت ِ رَ ] ( ع مص ) کینه ور کردن کسی را. ( شرح قاموس ). نستیدن کینه را ( ؟ ). ( منتهی الارب ). کینه یا ستم رسانیدن به کسی. ( از اقرب الموارد ). || ترسانیدن. || مکروه و بدی رسانیدن. || کم کردن مال و حق کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( تَرت ) فضولات گوسفندان که هنگام خوردن علف سبز وآبکی هستند
پیشنهاد کاربران
در زبان لری بختیاری به معنی
ترد . tord
ترد . tord