تربج.[ ت َ رَب ْ ب ُ ] ( ع مص ) مهربان شدن بر بچه خود: تَرَبَّجَت ْ علی ولدها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مهربان شدن ناقه بر بچه خود. ( اقرب الموارد ). || تبلد. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || کند شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تحیر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).