تربث. [ ت َ رَب ْ ب ُ ] ( ع مص ) درنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درنگ کردن و بازایستادن. ( آنندراج ). تمکث. ( اقرب الموارد ). تمکث و تباطؤ. ( المنجد ) : خدیو گیتی ستان را در اوقات تلبث در آن کشورو تربث در آن بوم و بر، هر روز سالی و هر ماه نو گزنده تر از هلالی می نمود. ( دره نادره چ شهیدی ص 486 ).