تراشه کردن


معنی انگلیسی:
chip, sliver, splinter

مترادف ها

sliver (فعل)
بریدن، قاش کردن، تراشه کردن، چاک خوردن

splinter (فعل)
متلاشی شدن، متلاشی کردن، تراشه کردن

splint (فعل)
تراشه کردن

فارسی به عربی

شظیة

پیشنهاد کاربران