مگر کآن غلام از جهان درگذشت
بدیگر تراشنده محتاج گشت.
نظامی.
تراشنده استادی آمد فرازبپوشیدگی موی او کرد باز.
نظامی.
تراشنده کاین داستان را شنیدبه از راست گفتن جوابی ندید.
نظامی.
|| تراش دهنده ، چون تیشه سنگتراشان ، یا درودگران و جز آنها : هم طبع او چو تیشه تراشنده
هم خوی او برنده چو منشارش.
خاقانی.