تراشش

لغت نامه دهخدا

تراشش. [ ت َ ش ِ ] ( اِمص ) تراشیدن. || ( اِ ) صورت حکاکی شده. || قطعه ای از حجاری. || تراشه هر چیز و ستردگی. ( ناظم الاطباء ) :
سیم و سنگ است پیش دیده آنک
هر تراشش ز کلک او گهر است.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

تراشیدن یا صورت حکاکی شده یا قلعه از حجاری یا تراشه هر چیز و ستردگی .

پیشنهاد کاربران

بپرس