ترازودار. [ ت َ ] ( نف مرکب ) وزّان. سنجنده. وزن کننده. آنکه دارای ترازوست و اشیاء را سنجد و وزن کند. آنکه چیزها را در ترازو کشد و تعیین وزن آنها کند. ترازوسنج : سرم زآن جفت زانو شد که از تن حلقه ای سازم در آن حلقه ترازودار، بیاعان روحانی.
خاقانی.
فرستم تا ترازودار شاهان جوی چندم فرستد عذرخواهان.
نظامی.
سنگ کم گر نزدی ماه ترازودارم بار دل همچو ترازو نشدی بسیارم.
سیفی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
وزان سنجنده وزن کننده آنکه دارای ترازوست و اشیائ را سنجد و وزن کند آنکه چیزها را در ترازو کشد و تعیین وزن آنها کند ترازو سنج .